معنی کنایه از گناه کار و مجرم

حل جدول

کنایه از گناه کار و مجرم

آلوده دامان


گناه کار

تقصیر کار

معصیت کار


کنایه از گناه کار

تردامن

دامن آلوده، تر دامن


مجرم

بزه کار

بزهکار

لغت نامه دهخدا

مجرم

مجرم. [م ُ ج َرْ رَ] (ع ص) حول مجرم، سال تمام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). سال تمام و کامل. (ناظم الاطباء).

مجرم. [م ُ رِ] (ع ص) گناهکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گنه کار. اثیم. آثم. بزهکار. بزه مند. مذنب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): انه من یأت ربه مجرماً فان له جهنم لایموت فیها و لایحیی. (قرآن 74/20). فدعا ربه ان هؤلاءقوم مجرمون. (قرآن 22/44). یبصرونهم یود المجرم لویفتدی من عذاب یومئذ ببنیه. (قرآن 11/70). گاه مجرمان را ثواب کردار مخلصان ارزانی می دارند. (کلیله و دمنه). و در قدم کوشش هم نعت مور باید بود... و قدم کشش نه قدم اختیاری است بلکه اضطراری است که سلطان عشق متهم نیست و چون عاشقان مجرم نی. (مقامات حمیدی).
کن میان مجرمان حکم ای ایاز
ای ایاز پاک با صد احتراز.
مولوی.
مجرمانت مستحق کشتنند
و ز طمع بر عفو و حلمت می تنند.
مولوی.
مجرم شاهیم، ما را عفو خواه
ای تو خاص الخاص درگاه اله.
مولوی.
|| کافر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || عاصی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عاصی و نافرمان. (ناظم الاطباء). || تبه کار. تباه کار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): زیاده از هفتصد مرد زندانی بودند، کم از بیست که خونی ومجرم و دزد بودند، دیگر همه آن بودند که وزیر ایشان را به طمع مال و ظلم بازداشته بود... (سیاستنامه).و اگر خود را مجرم دانستی هرگز او را آن قوت دل نبودی که گرد جناب حشمت تو گشتی و... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 242). روباه گفت اگر چه مجرم خرس است و برهان جرایم او به ضمایم حجت که از اقاویل معتمدان شنیده ایم روشن شد... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 257).
مجرمان را چون به جلادان دهند
چون بجنبد ریش من ایشان رهند.
مولوی.
که مجرم به زرق و زبان آوری
ز جرمی که دارد نگردد بری.
سعدی (بوستان).
چو محرم شدی از خود ایمن مباش
که محرم به یک نقطه مجرم شود.
اسیری مشهدی (از امثال و حکم ص 1503).
- امثال:
محرم به یک نقطه مجرم است، یعنی میان دوستان یکدل فرط گستاخی موجب ملال و کدورت شود. (امثال و حکم ج 3 ص 1503).
|| (اصطلاح حقوقی) به معنی اعم کسی که مرتکب جنایت یا جنحه یا خلاف می شود و به معنی اخص مرتکب جنایت یا جنحه را گویند. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی).
- مجرم به عادت، کسی که به علت ارتکاب جنایت یا جنحه ٔ عمدی که بموجب قانون، مجازات حبس برای آن پیش بینی شده دو مرتبه یا بیشتر محکوم به حبس بیش از دو ماه شده و بعد از اجرای مجازات مرتکب جرمی شود که مستلزم مجازات حبس است و از این رو دادگاه تشخیص دهد که او دارای حالت خطرناک بوده و تمایل به ارتکاب جرائم داشته و یا از راه قوادی و یا فحشاء و نظایر آن امرار معاش می نماید مجرم به عادت است. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی).
- مجرم خطرناک، کسی که سوابق و خصوصیات روحی و اخلاقی او و کیفیت ارتکاب و جرمی که مرتکب شده او را در مظان ارتکاب جرم در آینده قرار دهد اعم از اینکه قانوناً مسئول باشد یا غیر مسئول. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی).

مجرم. [م ُ ج َرْ رِ] (ع ص) آن که تمام می کند سال را. || بیرون آینده از چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).

مجرم. [م ُ رِ] (اِخ) مرتضی قلی بیگ بن سلطان حسن شاملو، از رؤسای عشایر ترک بود و در شعر و موسیقی و خطاطی دست داشت. وی به هندوستان مسافرت کرد و به 1020 هَ. ق. در همانجا درگذشت. به حکم وصیت او دیوانش بوسیله ٔ تقی اوحدی جمع و تدوین گردید. از اوست:
زان گونه غریبانه به زندان تو مردیم
کایام نشد آگه و تقدیر ندانست.
(از ریحانه الادب ج 5 ص 189).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مجرم

بزه کار، بزهکار، تبهکار

عربی به فارسی

مجرم

جنایی , بزهکار , جنایتکار , جانی , گناهکار , جنایت کار

کلمات بیگانه به فارسی

مجرم

بزهکار

فارسی به عربی

مجرم

مدان، مذنب، مستحق اللوم

معادل ابجد

کنایه از گناه کار و مجرم

680

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری